بزرگترین و ارزشمندترین شهر باستانی ساسانیان در پارس (: فارس) که مرکز آیینی آنان نیز بوده، رو به ویرانی است و ستونها، پایه ستون، ته ستون و دیگر بازماندههای (: آثار) سنگی آن در بدترین شرایط نگهداری و حفاظتی جای گرفته و در جایجای این میدان (: محوطه) تاریخی- فرهنگی بر روی زمین ریخته و در زیر باران و آفتاب پوسیده شده و از میان میروند.
به گزارش شیراز۱۴۰۰ و به نقل از اَمُرداد، یادگارینویسی بر روی سنگها، پاشیدن رنگ بر روی آنها، کَندهکاریهای غیر مجاز که در این میدان باستانی به آشکاری دیده میشود و پدیداری گُلسنگها و گیاهان بر روی بازماندهها که مهمترین آسیب و بلای یادمانهای سنگی است از دیگر دشواریهای اینکهن شهر تاریخی است که نزد کارشناسان، پژوهشگران و باستانشناسان از ارزش بسیار بالایی برخوردار است.
از دشواریهای این شهر هرچه بگوییم و بنویسیم کم است و خامهٔ (: قلم) ما یارای بازگو کردن این همه بیمهری را ندارد. تنها کافی است تا سری به این بازماندهٔ ارزشمند نیاکانی بزنید تا چشمان شما پر از اشک شود و دل شما از نامهربانیها به درد آید. دردناکتر آنکه به گفتهٔ باستانشناسان هنوز بیش از نیمی از این شهر در زیر خاک پنهان مانده و کاوش نشده است.
با ورود به این میدان فرهنگی- تاریخی انبوه خُرده سفالها زیر پای شما خِشخش میکند که نشان از شکوه و دیرینگی و بزرگی این شهر دارد. با این همه وضعیت بازماندهها در درون این میدان بسیار ناهموار است و جز غم و اندوه چیزی را برای دوستداران تاریخ و فرهنگ ایران به جا نمیگذارد.
علیرضا جعفری زند، باستانشناس دربارهٔ شکوه این شهر به اَمرداد میگوید: «شهر استخر که آن را کوُره استخر گویند یکی از هفت کوره و بزرگترین شهر ساسانی پارس بوده که از دوران هخامشیان برپا بوده که مرزهای آن تا کرمان از جنوب، تا یزد از سوی دیگر، از شمال تا آباده و مرکزیت آن در مَرودشت امروزی امتداد داشته است. شش کوره دیگر، کوره اردشیر (پیروزآباد کنونی)، کوره شاهپور (بیشاپور امروزی)، کوره دارابگرد به مرکزیت داراب، کوره کُواد (: قباد) به مرکزیت اَرجان نزدیک بهبهان در خوزستان کنونی، کوره پسا (: فسا) و کوره شیراز را در بر میگرفته است».
دکترجعفری زند ادامه میدهد: «این شهر یکی از شهرهای کوچک هخامنشی در دورهٔ دوم آن (داریوش بزرگ به این سو) بوده که پس از هخامنشیان، گسترش و ارزش پیدا میکند. در دورههای سپسین، «ساسان» پدربزرگ اردشیر بابکان موبد آتشکده استخر بوده و در واقع پس از بنیانگذاری دودمان ساسانی به مرکزی آیینی و مهمی دگرگون شده و ارزش بسیار زیادی پیدا میکند. هرچند که ما نیایشگاه «ایزد آناهیتا» را از زمان اردشیر دوم هخامنشی تا پایان دورهٔ ساسانی در این شهر داشتهایم، ولی دقیق و درست نمیتوانیم بگوییم که این نیایشگاه کجا بوده و آیا در این بخش کوچک که هم اکنون استخر نامیده شده، بوده است؟».
جعفری زند در پاسخ به این پرسش که نام استخر بر چه پایهای بر این میدان گذاشته شده است به ما میگوید: «از دوران ساسانی این نام وجود داشته است و به گمان بسیار باید یک استخر آبی در این گستره بوده باشد و این نام به شوَند (: دلیل) ویژگی فیزیکی شهر بر آن نهاده شده است. از سویی دیگر، در سمت راست جادهٔ قدیم مرودشت به اِسپهان (: اصفهان) و درست روبهروی این میدان بازماندههای سنگیای وجود دارد که وابسته (: مربوط) به همین شهر بوده و با گذر جاده از هم جدا شده و به حال خود بدون دیوار یا محافظی رها شده است که برخی به اشتباه آن را دروازهٔ شهر نامیدهاند. این بازماندههای سنگی ماندههای (: بقایای) پلی است که گِرداگرد آن را دانسته و دستی (: تعمدی)، آب میگذراندهاند. دیدگاه دیگری وجود دارد که میگوید، امیر عضدالدوله دیلمی دژی (: قلعهای) را که در این شهر ساخته در درون آن استخر برپا کرده و نامش را از آنجا گرفته است، ولی ما در سنگنبشتهٔ شاهپور یکم در نقش رستم در پایین سازهٔ نامدار به «کعبه زرتشت) نام استخر را میبینیم».
این استاد دانشگاه در پاسخ به پرسشی دیگر که چرا بومیان آن را «تخت طاووس» مینامند، میگوید: «گفته شده که طاووس یا «تاییس» یونانی که پارسه (: تخت جمشید) را آتش زده در همین جایگاه برایش تختگاه درست کردهاند و این نام از اینجا سرچشمه گرفته است که بیشتر افسانه است و بر پایههای دانشی (: علمی) استوار نیست».
این باستانشناس برجسته دربارهٔ آبادانی شهر در دوران پس از ساسانی میگوید: «برخی در نوشتارهای خود آوردهاند که این شهر تا ۴۰۰ سال پیش آباد بوده و در آن زندگی میکردند. اما دادههای باستانشناسی این دیدگاه را رد میکند و ما هیچ گواهانی (: شواهدی) برای آن نداریم. این شهر در دوران اسلامی چندین بار مورد یورش و تازش جای میگیرد، ولی تیر خلاص آن به دست پسر امیرعضدالدوله دیلمی، «ابوکالیجار» که به صِمصام الدوله نامدار بود، رقم میخورد. مقدسی میگوید، او این شهر را از دست دزدان که در آنجا ماندگار (: ساکن) شده بودند به آب میبندد. هرچند که به گمان زیاد آنان باید شورشیان ضد فرمانروایی باشند. بههر روی این شهر تا سدهٔ چهارم مَهی (: قمری) بیشتر آباد نبوده و کمکم پس از این تاریخ رو به ویرانی میرود. هر چند ما ماندههای یک کاروانسرای خشتی در پایان دوران قاجاریه را در این شهر هم اکنون میبینیم».
جعفری زند در بخش دیگری از سخنانش ادامه میدهد: «در کنار این دیوار خشتی، مسجدی از دوران آل بویه و کهنتر از آن بوده که مهراب (: محراب) آن پیدا شده است که بر پایهٔ بازماندههای برجای مانده از این شهر، آن را به مسجد دگرگون (: تبدیل) کرده و از همان کاراستهها (: مصالح) بهره برده و مسجد را ساختهاند».
این استاد دانشگاه که پایان نامهاش شهر استخر بوده است میافزاید: «در این شهر، شاهراه بزرگی جای داشته که یک راهش به خراسان میرفته که دروازهٔ خراسان را من در این میدان پیدا کردم که «اِشمیت» و «هِرتسفِلد» هم آن را دیدهاند».
او دربارهٔ دشواریهای این شهر میگوید: «این شهر تاریخی که هفت هکتار از آن برجای مانده، بدون هیچ محافظی در زیر نور آفتاب به حال خود رها شده است و گل سنگها و گیاهان به جان ستونها و بازماندههای سنگی برجای مانده از آن افتادهاند. باید دست کم برای آنها سایهبانی درست کنیم تا از گزند باد و باران و… در پناه باشند. این شهر ارزشمند به یک پایگاه میراث فرهنگی نیاز دارد و بایسته (: ضروری) است این کار هرچه زودتر انجام شود تا از رَوند ویرانی آنکه شتاب گرفته، پیشگیری شود».
جعفری زند با افسوس از طرحی سخن میگوید که برای این شهر داشته که پذیرفته و اجرا نشده است و در همین زمینه میافزاید: «این ایده، بازنگری ترانشههای اِشمیت بود که در سال ۸۶، ۸۷ آن را برای طالبیان که هم اکنون جانشین (: معاون) میراث فرهنگی کل کشور است فرستادم. در این ایده، طرح ساماندهی، پاکسازی میدان تاریخی، جای دادن ستونها و سنگها بر سرجای اصلی خود درنظر گرفته شده بود که نمیدانم چرا این ایده که خودشان از من خواسته بودند پذیرفته نشد!».
دکتر جعفری زند درباره شکوه و ارزش این شهر نیز به ما میگوید: «این شهر یکی از دست نخوردهترین شهرهای پیش از اسلام است که ساختار آن حفظ شده و به گفتهای باروی شهر برجای مانده که یکی از یادمانهای بیهمتا و با شکوه ایران است که ما نمونهٔ آن را نداریم و اگر کاوشهای باستانشناسی در آن انجام شود همه را شگفتزده خواهد کرد. از سویی دیگر، این شهر فرمانرو (: قلمرو) خاندان بومی پارس به نام «پَرتَرَکه»ها بوده که خود را از پیروان دودمان هخامنشی میدانستهاند و مرکزیت آنها شهر استخر بوده که در کاوشها، سکههای آنان نیز در همین میدان پیدا شده است. در واقع در شهر استخر ما زرآبخانه (: ضرابخانه) داشتهایم و همهٔ اینها و دیگر دادهها بر ارزش این شهر میافزاید. با این همه مدیران فرهنگی کشور و استان از کنار این همه شکوه و بزرگی به سادگی میگذرند».
بازماندههای شهر کهن استخر در ۷ کیلومتری پارسه، در سمت چپ جادهٔ قدیم شیراز- اسپهان به گونهٔ تپهای گسترده و کَندگی (: خندقی) در پیرامون آنجای دارد. در این شهر چندین نیایشگاه وجود داشته و بر پایهٔ نوشتارهای تاریخی، یزدگرد سوم ساسانی در آتشکده یا نیایشگاه آناهیتا در سال ۶۳۲ مَهی تاجگذاری کرده است که این خود گواه و نشان دهندهٔ این است که شهر استخر مرکز قدرت دودمان ساسانی به شمار میآمده است. همچنین این شهر پیش از گسترش شهر شیراز در سال ۷۲ مَهی اگرچه از ارزش و اهمیتش کاسته شده بود، ولی همچنان مورد توجه بوده است.
در بازهٔ (: فاصله) سالهای ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۸ خورشیدی از سوی هیات دانشی دانشگاه شیکاگو در ویرانههای استخر کاوشهایی انجام گرفت که به کشف ماندههایی از سازههای دورههای اشکانی، ساسانی، اسلامی و نیز آوَندها (: ظروف) و بازماندههای سدههای نخستین اسلامی و ماندههایی از پایهها و تکههای (: قطعات) ستونهای دوران هخامنشی که در ساختمانهای دوران سپسین به کار رفته بود، انجامید.
این شهر که روزگاری سرآمد همهٔ شهرهای ایران بوده و دارای ارزش بسیار فراوانی است در ۱۰ آذرماه ۱۳۵۴ خورشیدی با شمارهٔ ۱۲۲۰ در سیاههٔ یادمانهای ملی به ثبت رسیده است.
عکس: سیاوش آریا
فقط در مورد این عکسها میتوانم سکوت کنم و تاسف بخورم از مملکتی که هدفی جز از بین بردن هویت تاریخی ایران ندارد و ما بدلیل عدم آگاهی و فرهنگ لازم و دیگر مشکلات نمیتوانیم اینجور که باید از این آثار حمایت کنیم.
حتما اینم تقصیر استکبار جهانیه وگرنه ما که توو کشور مشکلی نداریم خودمون .داریم ؟
واقعا جای تاسف است که سازمان میراث فرهنگی استان اینقدر ضعیف عمل میکنه و نسبت به این میراث ارزشمند که یادگار نیاکان ما است و فرزندان ما نیز باید از آن لذت ببرند بی توجه است؟!!!فقط تشکر می کنم از اطلاع رسانی شما امیدوارم با درج این اخبار در سطح وسیع تر مسئولان کمی به خود بیایند.!!!!!
من فکر میکنم در دوران مغول بیشتر به گذشته و تاریخ ایران توجه میشده