تاریخ : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ Friday, 22 November , 2024

آخرین اخبار

ساخت همزمان ۴ خط مترو در شیراز 🎥: پیشرفت ۸۵ درصدی زیرگذر گویم گلسنگ و حفاری کوه رحمت برای تخت جمشید خطرناک تر است یا کنسرت؟ 🎥: آخرین روند ساخت زیرگذر گویم 🎥: ساخت بزرگترین پارک آبی کشور در شیراز 🎥: ساخت بزرگترین آکواریوم کشور در شیراز کمبود زمین مسکن ملی در صدرا ساخت ۶ شهرک جدید مسکونی در فارس 🎥: آخرین وضعیت احداث دوربرگردان اردی‌بهشت شیراز – تیر ۱۴۰۳ ثبت ملی ۹ درخت کهنسال در فارس حافظیه همچنان در صدر پربازدیدترین جاذبه تاریخی کشور در نوروز پیروزی تیم بسکتبال لیموندیس شیراز برابر تیم مس رفسنجان دو کشته و سه مصدوم در برخورد کامیون با خودرو سواری 🎥: مرگ ۸ نفر بر اثر گازگرفتگی در فارس 📸 افتتاح باند جنوبی بزرگراه کوهسار و سپس تعطیلی آن! فجرسپاسی برابر نفت مسجد سلیمان شد 📸 برداشت گل نرگس از بزرگترین نرگس زار دیم کشور شکست تیم لیموندیس شیراز مقابل نماینده آبادان 🎥 معرفی پروژه پارک آبی شیراز 🎥 ادامه روند ساخت بزرگراه شرق شیراز

30

خلیل عقاب پهلوانی که در ۶۵ سالگی فیل هوا کرد: شاد کردن مردم هنر کوچکی نیست

  • کد خبر : 7517
  • 17 بهمن 1392 - 22:40
پهلوان خلیل عقاب

پهلوان خلیل عقاب

اسم خلیل عقاب در ۶۵ سالگی در گینس ثبت شد. کارهایی که همیشه مورد حیرت رسانه‌های خارجی قرار گرفته و هنوز هم بعد از این همه سال هیچکس نتوانسته رکوردش را بزند. به گزارش شیراز۱۴۰۰، مریم نوابی‌نژاد در خبرآنلاین نوشت: برای خیلی‌ها سن و سال یعنی چند تا عدد میان صفحه اول شناسنامه. یعنی از یک جایی به بعد نشستن و نگاه به تقویم کردن و نسخه‌ها و آزمایش‌های جورواجور. اما برای خلیل عقاب پهلوانی که اسم ایران را در ۶۵ سالگی وارد کتاب گینس کرد، زندگی حتی در ۹۰ سالگی یعنی از حالا به بعد. تقدیر برای مادرش طور دیگری رقم خورده بود تا پسر اولش که سر حال و سالم جلوی چشمش بازی می‌کرد، در دوسالگی توی آب حوض خانه خفه بشود، اما آوازه فیل بلند کردن پسر دومش، که لاغر و سیاه و رنجور بود و هیچ امیدی به زنده بودنش نداشت، در دنیا بپیچد و اسم خلیل به ثبت جهانی گینس برسد. مردی که آرزوی همیشگی‌اش این بوده کارهایی را انجام بدهد که دیگران قادر به انجامش نباشند. کارهایی که همیشه مورد حیرت رسانه‌های خارجی قرار گرفته و هنوز هم بعد از این همه سال هیچکس نتوانسته رکوردش را بزند.

نشستن پای صحبت‌های این پیرمرد ۹۰ ساله شیرازی که پدر سیرک ایران هم لقب گرفته، خالی از لطف نیست:

از یک فلاش بک کوچک شروع کنیم؟

من متولد اول فروردین ۱۳۰۳ هستم. همسرم هم متولد اول فروردین بود. برایم خیلی عجیب است که هر دو یک روز و یک ماه به دنیا آمده‌ایم. پدرم زارع بود وبعد‌ها چون صدای خوبی داشت مداح هم می‌شود. سال‌های بعد هم، چند هزار زوار را جمع می‌کرده و از شیراز و کویر لوت به مشهد می‌برده. در چنین خانواده‌ای به دنیا آمدم. بچه تخسی بودم. درو همسایه و کاسب‌های محل از دستم عاجز بودند. بیچاره پدرم هر وقت به خانه برمی گشت می‌گفت: یک نفر نیست که در این محل گُل دست من بدهد. همه می‌آیند شکایت تو را به من می‌کنند که خلیل این جوری کرد و خلیل آن جوری کرد. همه‌اش را هم راست می‌گفتند.

از بچگی هم پرزور و قوی بودی؟

نه اصلا! مادرم قبل از من پسری داشت که دوسال از من بزرگ‌تر بود. پسری زیبا و قوی بوده و خیلی هم شیطان بوده. من خیلی ریزه و سیاه بودم. مادرم شیر مرا به پسر اولش می‌داد. وقتی هم مادربزرگم، به او اعتراض می‌کرد، می‌گفت: اینکه زنده نمی‌ماند لااقل شیرم را به حسن بدهم که همین طور سالم و قوی بماند. من بی‌اندازه لاغر و سیاه ورنجور بودم. مادرم زنده نماند تا ببیند که آن بچه قوی دوسال بیشتر دوام نیاورد و توی حوض افتاد و خفه شد اما پسر لاغر مردنی‌اش در ۶۳ سالگی فیل بلند کرد و گینسی شد.

پهلوان خلیل عقاب

پهلوان خلیل عقاب

چطور گذارت از مشق و مدرسه به زورخانه و پهلوانی رسید؟

در مدرسه همه از دستم شاکی بودند. آن قدر کف دستی و کف پایی خوردم که حد نداشت. اما دست بر نمی‌داشتم. یک بچه لاغر مردنی شر و شیطان. درس خواندن را هم دوست نداشتم. یک فامیلی داشتیم که اهل زورخانه بود و میل و کباده توی اتاقش داشت. پرسیدم: این‌ها چیه؟ گفت: میل و کباده و تخته شنا. می‌روم زورخانه. گفتم: می‌شود مرا هم ببری؟ گفت: نه زورخانه که جای بچه‌ها نیست. واقعا هم نبود. زورخانه‌شان و مقامی داشت. واقعا نمی‌شد هرکسی سرش را زیر بیندازد وبرود پا به حریم زورخانه بگذارد. بالاخره همین شد. آن قدر اصرار کردم که مرا برد و رفتم و پاگیر زورخانه شدم. دیپلم هم که گرفتم، گفتم دیگر درس نمی‌خوانم. هر چه پدرم اصرار کرد، گفتم: نمی‌توانم. مغزم نمی‌کشد.

پدرت پهلوانی‌ات را هم دید؟ نظرش چه بود؟

یکبار در زمین حافظیه شیراز نمایش اجرا می‌کردم. پدرم برای اولین بار آمده بود نمایش مرا ببیند. بعد دامادمان می‌بیند که پدرم دارد گریه می‌کند. می‌گوید: چرا گریه می‌کنی؟ پدرم جواب می‌دهد: از دست این بچه! دست از این کار‌هایش برنمی دارد. می‌خواهد برود زیر این ماشین بخوابد! دامادمان آمد گفت: بیا پدرت را آرام کن. آمدم وگفتم: بابا نگران نباش. بعد که زیر ماشین خوابیدم و ماشین از رویم رد شد، دیدم خوشحال است و می‌خندد. بعد شیر آوردم روی صحنه. پدرم صدایم زد و گفت: زیر ماشین خوابیدنت را تحمل کردم دیگر برای چی شیر آوردی؟ بنده خدا نگران بود نکند اتفاقی برایم بیفتد. اما بعد ازدیدن نمایش آن شب، خیلی تشویقم کرد.

راه گذشتن از مسیر زورخانه تا کارهای منحصر به فردی که جهانی شد؟

دیگر افتادم توی خط زورخانه و با بچه‌های محل زورخانه درست کردیم. بعد هم معروف شدم. آمدند مرا بردند تا زورخانه دیگری در شیراز را بچرخانم و آنجا بود که زورخانه مرشدی را یاد گرفتم. صدایم هم بد نبود. کم کم افتادم در مسیر نمایش پهلوانی. روز‌ها ساعت‌ها خودم کار می‌کردم. بچه که بودم، از پدرم و دیگران زیاد شنیده بودم که یک پهلوانی بوده که دو تا اسب به دست‌هایش می‌بسته یا سینی مسی‌های بزرگی را که قدیم روی کرسی می‌گذاشتند، با دست تا می‌کرده و گوش‌های بچگی‌ام تیز می‌شد که چه جوری؟ رفتم دنبالش و آن قدر زحمت کشیدم و سختی دیدم تا پیدایش کردم.

چرا قانع نبودی؟ مدام تغییر جهت می‌دادی و مسیرهای دشوارتری را انتخاب می‌کردی؟

همیشه از خدا می‌خواستم من بتوانم کارهایی را انجام بدهم که هیچ کس دیگری نتواند آن را انجام بدهد. در دنیا هیچکس نتوانسته فیل بلند کند و نخواهد توانست. می‌دانید فاصله خیلی زیاد است. مثلا کسی که وزنه بردار است کافی است یک کیلو بیشتر وزنه بلند کند تا رکورد قبلی را بزند ولی رکورد فیل بلند کردن من یکی از آن اتفاق‌های محال بود که ممکن شد. تا قبلش اسب بلند کرده بودم چند بار در ایتالیا ولی فیل بلند کردنم بود که تعجب دنیا را برانگیخت.

اتفاقی که باعث شد تا به فرا‌تر از مرزهای ایران فکر کنی؟

دوستی داشتم فرانسوی بلد بود. آکروبات بود و زیاد سفر می‌کرد. او به من گفت که یک مجله‌ای در کپنهاک سوئد چاپ می‌شود به نام اکو و مخصوص سیرک هاست. هر کسی هر کاری در این زمینه بلد باشد، اسم و عکسش را می‌دهد و بعد از این طریق به دنیا معرفی می‌شود و جاهای مختلفی در دنیا، از او دعوت می‌کنند. عکس‌هایت را بده برایشان بفرستم. خدا رحمتش کند خیلی دوست نازنینی بود. من هم عکس‌هایم را به او دادم و بعد از یک ماه که گذشت، دیدم اولین درخواست برایم از فرانسه آمد. بگذارید این آلبوم را نشانتان بدهم:

اینجا ۴۵۰ کیلو وزنه را با دست‌ها و دندان‌هایم بلند کردم. اینجا دو تا ماشین جیپ را با هر دوست گرفته‌ام و خلاف جهت می‌کشم و نمی‌گذارم حرکت کنند. ماشین‌ها روشن هستند. نگاه کن ببین چه گرد و خاکی کرده‌اند! اینجا درشهر رم یک میدانی هست که به آن میدان فرنیزه می‌گفتند. من یازده تا آدم را روی الوار نشانده‌ام و با پا از زمین بلندشان کرده‌ام.

اینجا شصت و چند ساله که بودم که در انگلستان فیل بلند کردم. اینجا کویت است. من به سی و هفت کشور جهان سفر کرده‌ام.

پهلوان خلیل عقاب

پهلوان خلیل عقاب

پای عکس‌ها خط شماست؟ چقدر خوش خط بودی!

قدیم از کلیله و دمنه به ما دیکته می‌گفتند. تحصیلات و سواد ارزش و اعتباری داشت. الان شما کسی را می‌بینید که درس خواندهٔ ادبیات است اما دیکته درستی ندارد. برای درس خواندن باید زحمت می‌کشیدیم. این طور نبود که یک سری چیز‌ها را حفظ کنیم و بعد هم یادمان برود.

از سختی‌های کار بگو.

خواستن توانستن است. اگر در کاری عشق باشد اصلا خستگی معنایی ندارد. من خیلی سختی کشیدم. عمل‌های جراحی زیادی کردم. توی ایتالیا رگ‌های پایم را شکافتند و چند بار هم به حال اغما رفتم. ریه‌ام پر از خون شده بود و داشتم تمام می‌کردم. اما تسلیم نشدم. وقتی هدفت برایت مهم باشد اصلا سختی معنایی ندارد.

جایی بوده که نمایشی اجرا کنی. مثلا ترفندهایی که تماشاچی را به اشتباه بیندازد؟

موقعی که فیل بلند می‌کردم آدم‌هایی از اسکاتلند می‌آمدند که من تا شانه‌شان بودم. من زیر ۱۰۰ کیلو بودم. این‌ها یک هفته می‌آمدند و می‌نشستند و صحنه فیل بلند کردنم را می‌دیدند. یک بار مدیر سیرک صدایم زد و از میان پرده آن‌ها را نشانم داد. گفت: این‌ها پهلوان‌های اسکاتلند هستند و کارهای عجیب و غریبی انجام می‌دهند. این‌ها وقتی تو را می‌بینند مدام با هم پچ پچ می‌کنند. بعد برنامه آمدند و گفتند که ما چند روز پشت سرهم است که می‌آییم و برنامه‌تان را می‌بینیم. خیلی برنامه خوبی داری. یکی از آن سه نفر گفت: چرا فیل بلند می‌کنی؟ گفتم خب چکار کنم؟ گفت ما یک کارهایی یادت می‌دهیم که خیلی هم انرژی صرف نکنی و پول گیرت بیاید. گفتم این پول‌ها مال خودت. روزی که وارد این کار شدم از خدا خواستم کارهایی بکنم که هیچکس نتواند. گفت پس یک خواهشی داریم می‌شود این حمایلت را به ما بدهی؟ گفتم بیا مال شما. این حمایل نیست که فیل بلند می‌کند، زور بازوی من است.

چطور به این توانایی‌ها رسیدی؟

تمام این کار‌ها تمرین است. آدم کسب می‌کند. یک وزنه بردار که از روز اول نمی‌تواند رکورد بزند. باید آن قدر تمرین کند کم کم وزنه‌ها را زیاد کند تا به آن توانایی برسد. مهارت من این بود که از روی زمین وزن سنگین بلند کنم. یادم هست در مراسم افتتاحیه ماشینی که قرار بود تولیدش آغاز بشود، در ایتالیا، ماشین را از زمین بلند کردم و بعد‌‌ همان ماشین را به عنوان جایزه به من دادند. توانایی‌هایم خود به خود بالا رفته بود کاری نمی‌کردم که در توانم نباشد. مثلا تیرآهن ۱۴ را پشتم خم می‌کردم هشت نفر این طرف، هشت نفر آن طرف. تیرآهن ۱۲ را روی سرم خم می‌کردم.

پهلوان خلیل عقاب

پهلوان خلیل عقاب

تغذیه‌ات هم متفاوت بود؟

خدا رحمت کند همسرم را. از نظر غذا به من می‌رسید. دست پختش هم خوب بود. خوب می‌دانید آدمی که فیل بلند می‌کند که غذایش معمولی نیست. من روزی یک کیلو گوشت می‌خوردم. مثلا سردست گاو را می‌گرفتیم و همسرم توی زودپز می‌پخت و چربی‌هایش را می‌گرفت و با سیب زمینی و سبزیجات می‌خوردم. از نظر خورد و خوراک عجیب بودم. از طرفی هم تمامش را می‌سوزاندم. مدام تمرین می‌کردم و نمایش اجرا می‌کردم. مثل ماشین سنگین که بنزین بیشتری لازم دارد، طبیعی بود آن همه بخورم و سیر نشوم.

فکر می‌کنی چه تفاوتی میان تو و سایر پهلوان‌ها یی است که در این زمینه‌ها کار می‌کنند؟

اگر تمام دنیا را بگردی وباز هم میان آن‌هایی که حرفه‌ای ورزش می‌کنند بگردی، هیچ کدام نه اندازهٔ من وزنه بلند کرده‌اند، نه اندازهٔ من سختی‌های کار را کشیده‌اند و نه اندازهٔ من به آن نتیجه‌ای که باید برسند، رسیده‌اند. یک روز که در سیرک انگلیس کار می‌کردم، مدیر سیرک گفت که من دیشب نشستم و دربارهٔ کار تو فکر کردم. اول می‌آیی با وزنه‌ها کار می‌کنی و بعد ده دوازده نفر آدم را روی الوار می‌نشانی وبلند می‌کنی. این طوری روزی یک تن وزنه بلند می‌کنی. فیلی که بلند کردم ۸۰۰ کیلو گرم وزن داشت بعد‌ها فیلی بلند کردم که وزنش به ۲ تن هم رسید. اینجاست! نگاه کن. در توضیحات کتاب گینس هم آمده. عکس را ببینید: می‌گفت نشسته‌ام حساب کرده‌ام که در سال بیشتر از سیصد تن وزنه بلند می‌کنی. به خاطر همین هم می‌گویم هیچ کس در دنیا قد من وزنه بلند نکرده.

چطور فکر بلند کردن فیل به ذهنت رسید؟

در سیرک انگلستان که بودم یک روز فیلبان سیرک گفت ما اینجا پنج تا فیل داریم. چهار تای آن‌ها ۴ تن وزن دارند. یکی از آن‌ها که کوچک‌تر است ۸۰۰ کیلو وزن دارد. ببین می‌توانی آن را بلند کنی؟ گفتم برو بیاور که با‌‌ همان حرکت اول بلندش کردم و همین شد باعث رونق نان و آب من شد که پنج سال تمام در سیرک انگلستان کارم همین بود. روزنامه‌ها نوشتند اعجوبه‌ای از ایران فیل بلند می‌کند.

پهلوان خلیل عقاب

پهلوان خلیل عقاب

الان هم حرکات نمایشی انجام می‌دهی؟

هر وقت می‌خواهم نمایش اجرا کنم ابراهیم پسرم نمی‌گذارد. می‌گوید شما دیگر کار‌هایتان را کرده‌ای. حالا باید استراحت کنی. نمی‌گذارد. پسرم ۵۰ سال از من جوان‌تر است طبیعی است که تازه نفس باشد اما به شما بگویم من هنوز خودم را بازنشست نکرده‌ام. روزی ۴-۳ ساعت آرام آرام ورزش می‌کنم. دکتر به من گفت: عجیب است که به این سن رسیدی و این کار‌ها را هم انجام داده‌ای اما قلبت بزرگ نشده. حالا باید بیشتر مراقبش باشی. معلوم است روی دانایی کارکردی و بی‌گدار به آب نزدی. فقط مراقب باش..

چرا این قدر دیر ازدواج کردی؟

من مدام سفر بودم. درگیر تمرین‌های سفت و سخت و هرشب نمایش و هرشب اجرا. اصلا دلم نمی‌خواست ازدواج کنم.

بعد چه شد که ازدواج کردی؟

تا چهل سالگی زندگی رسم خودش را داشت اما از یک جایی به بعد احساس کردم با وجود تمام آدم‌هایی که هرشب برایم کف می‌زنند و سوت می‌کشند و با من عکس یادگاری می‌گیرند، به شدت تنها هستم. دیگر دوست و آشنا و فامیل و مردم جای این تنهایی را نمی‌گرفتند. نیاز به یک همدم یک همراه از چهل سالگی به بعد آزارم می‌داد. زندگی که فقط خوردن و خوابیدن و کار کردن نیست.

همسرت را چطور انتخاب کردی؟

پدرش شهردار یکی از مناطق تهران بود و خیلی هم آدم باسواد و فهمیده‌ای بود. همسرم مرا در فیلم‌هایی که بازی کرده بودم دیده بود و اخبار مرا دنبال می‌کرد. من با این خانواده رفت و آمد داشتم. دخترش گفته بود که می‌خواهد با من ازدواج کند. من روحم از این ماجرا خبر نداشت. پدرش گفته بود آخر تو ۱۶ ساله ایی و خلیل از تو ۳۰ سال بزرگتراست اما او گفته بود و اصرار کرده بود تا پدرش راضی شد. همسری بود که خدا برایم فرستاده بود. خیلی همراه ودلسوزم بود. بیست سال ۳۷ کشور جهان او را گرداندم. خدا را شکر چیزی برایش کم نگذاشتم. هیچوقت هم به او خیانت نکردم. فکرش را بکنید من در اوج شهرت و محبوبیت بودم ولی یک بار هم فکر خیانت به سراغم نیامد. چون کارم برایم خیلی ارزشمند بود و می‌خواستم در اوج بمانم و مهم تراز آن وجدانم بود. هیچوقت کاری نکرده‌ام که پیش خودم شرمنده باشم. خدا را شکر مزدش را هم گرفته‌ام. الان خلیل پسر ابراهیم جزو تیزهوشان است، دخترش هم فوق العاده باهوش و زیباست. یا بچه‌های دخترم شهرزاد مه با همسرش در خارج از ایران زندگی می‌کنند بچه‌های موفق و درسخوانی هستند. مگر آدم چه می‌خواهد؟ این‌ها نعمت‌های بزرگ زندگی هستند. کارهایی که پدر و مادر‌ها انجام داده‌اند تقدیر بچه‌ها را می‌سازد.

پهلوان خلیل عقاب

پهلوان خلیل عقاب

زندگی شما با آدم‌های عادی خیلی فرق می‌کند؟

از سال ۱۳۵۰ به این طرف عادت کرده‌ایم در سیرک‌ها و کاروان‌ها بخوابیم. شهرزاد که بزرگ‌تر از ابراهیم بود در شیراز به دنیا آمد و از آن به بعد ما با بچه‌های سیرک، یک جور زندگی گروهی داشتیم. ابراهیم در چنین شرایطی به دنیا آمد. ما به این شیوه از زندگی عادت کرده‌ایم. خانه داریم ولی ما در این کاروان‌ها زندگی کرده‌ایم و خیلی خانه به شکل واقعی نداشتیم.

چند تا زبان بلدی؟

انگلیسی و ایتالیایی. عربی هم بلدم. ابراهیم علاوه بر این‌ها روسی و ایتالیایی هم بلد است چون عروسم روس است.

بد‌ترین اتفاقی که برایتان افتاده؟

مرگ همسرم بود که چند سال قبل در جاده اصفهان تصادف کرد و کشته شد. خیلی حیف بود. من همیشه فکر می‌کردم چون سی سال از او بزرگ ترم، خیلی زود‌تر از او می‌روم ولی قسمت این بود که چشم و چراغ و ستون خانه‌ام برود.

آرزویی که هنوز به آن نرسیده‌ای؟

ببینید الان کشورهای مشترک المنافع همجوار ما مثل قرقیزستان یا تاجیکستان با جمعیت‌های ۴-۳ ملیونی یک بنای سیرک ثابت دارند ولی ما در کل کشور که هیچ در همین تهران خودمان که ۱۲-۱۰ ملیون جمعیت دارد یک بنای سیرک ثابت نداریم. چرا ما باید مدام چادرمان را از این مکان به آن مکان و از این شهر به آن شهر ببریم در حالی که این نیاز برای مردم پایتخت وجود دارد و حتی خارجی‌ها و توریست‌هایی که به ایران می‌آیند طبق قاعدهٔ گردشگری سراغ این طور مکان‌های تفریحی را می‌گیرند. در حالی که شهرداری مکانش را هم دارد و می‌تواند برای مردم پایتخت یک جای ثابتی برای سیرک در نظر بگیرد.

از نتیجه کارت راضی هستی؟
گروهی که الان کنار من هستند، نتیجه سال‌ها کارو تجربه من است. پسرم، ابراهیم الان جای ۶ تا هنرمند کار می‌کند. تمام آن‌هایی که مطرحند و از ایران به سیرک‌های بین المللی رفته‌اند و افتخارهای بزرگی نصیبشان شده، همه همین جا تربیت شده‌اند. خوشحالم که دارم برای هموطنانم کار می‌کنم ودیگر شبیه آن ۲۰ سالی که در کشورهای خارجی کار می‌کردم رفتار نمی‌کنم. بلیط‌های سیرک را هم گران نکرده‌ام که همه بتوانند بیایند. بلیط سیرک در خارج ۸۰ دلار است ولی ما غیر از ۸۰ صندلی جلو که ۲۵ هزار تومان است، قیمت باقی بلیط‌ها ۱۵ هزارتومان است. قیمت‌ها را در این مرز نگه داشته‌ام تا اگر خانواده‌ای ۴ یا ۵ نفری خواستند به تماشای سیرک بیایند، استطاعتش را داشته باشند.

رقیب جدی هم داری؟

من بنیان گذار سیرک ایران هستم. به من می‌گویند پدر سیرک ایران. بعضی وقت‌ها که می‌بینم در شهرستان‌ها با یک چادر نیمداری و دوتا سگ و یک میمون سیرک راه انداخته‌اند، خنده‌ام می‌گیرد. یکی آمده بود می‌گفت: ما سیرک شما را در مشهد دیدیم. گفتم: من تا به حال در مشهد چادر برپا نکرده‌ام. خیلی قدیم‌ها در سالن تربیت بدنی آنجا برنامه گذاشته‌ام ولی سیرک نداشتم. می‌گفت: خودم دیدم نوشته بود سیرک خلیل عقاب. خیلی سال پیش‌تر هم که پهلوانی می‌کردم خیلی‌ها خودشان را شبیه من می‌کردند و با چند حرکت ساده مردم را دور خودشان جمع می‌کردند و می‌گفتند که خلیل عقابند. می‌گفتم: عیبی ندارد کارشان نداشته باشید بگذارید آن‌ها هم یک لقمه نان در بیاورند. رقیب؟ حرف‌های بامزه‌ای می‌زنی.

درآمد سیرک چطور است؟

اینجا دست کم ۴۰ نفر از من حقوق می‌گیرد به غیر از هزینه‌های دیگر مثل عوارض شهرداری و نیروی انتظامی و وزارت ارشاد. وقتی نگاه می‌کنم می‌بینم خیلی پولی برای خودمان نمی‌ماند ولی می‌گویم عیبی ندارد. چون می‌خواهم یک تفریح سالم فرهنگی برای مردم وجود داشته باشد. در جواب روزهایی که مرا سر دست‌هایشان بلند می‌کردند. برایم کف می‌زدندو هورا می‌کشیدند. این جبران مهربانی مردم است.

پهلوان خلیل عقاب

پهلوان خلیل عقاب

این همه انرژی را در ۹۰ سالگی از کجا می‌گیری؟

فقط بیایید ببینید بعد از برنامه مردم چکار می‌کنند. سبقت می‌گیرند در عکس گرفتن. همه می‌گویند چه کار خوبی کرده‌اید! چه برنامه خوبی! لذت بردیم. بیشترشان می‌گویند بلیط‌هایتان ارزان نیست؟ برای خودتان می‌صرفد؟ اول که می‌آیند قیافه‌هایشان اخمو و عبوس است. برنامه که تمام می‌شود همه شاد و خوشحال از این چادر بیرون می‌روند. می‌دانیم کار خیر و ثوابی انجام می‌دهیم و به همین هم دلخوشیم. یادتان باشد شاد کردن مردم هنر کوچکی نیست.

عکس‌ها: لیلا افشار

telegram
لینک کوتاه : https://shiraz1400.ir/?p=7517

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 10در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱۰
  1. پهلوان !!!!
    نام سنگینی ست !!!!!!!!!!!!!

  2. گزارش خیلی جالبی بود 🙂

  3. یه پهلوان سخت کوش نیرومند شیرازی. گذشته این قهرمان پاسخی دندان شکن به افراد یاوه گو و کوته نظرانی است که زبان طعن رو درمورد شیرازی ها دراز کردن. که به قول سعدی مغز دماغ بیهوده بردن و دود چراغ بی فایده خوردن کار خردمندان نیست

  4. ماشالا به این پهلوون

  5. امین جان میشه یه فراخوان بزنید تو سایتتون واسه حمایت از فجر روز یکشنبه بازی حساسیه تاثیر داره ها ممنون میشم

  6. درود بر پهلوان خلیل عقاب

  7. دو پهلوان ارزنده کشور خلیل عقاب و سیروس قهرمانی که هر دو شیرازی هستند و چه خوب میشه که هر دوی انها نمایشگاه دائمی سیرک در شیراز داشته باشند .

  8. واقعا حیفه که از چنین پهلوانی اونجور که باید در صدا و سیما یاد نمیشه .

  9. چه خوب میشه که در برنامه خوشا شیراز از این دو پهلوان ( خلیل عقاب و سیروس قهرمانی )دعوت بشه .

  10. ارزوی سلامتی دارم برای پهلوان خطه خودم
    کاش یادی از ایشان بشود و از اینچنین پتانسیلی استان استفاده کند
    واقعا حیف

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.