اینجا شیراز است؛ بخشِ پیوند بیمارستان نمازى – صبحِ یک روزِ تابستان در شیراز، چنارهاى بالا بلندِ بیمارستان نمازى با برگهاى سبز رنگِ خود، مانندِ همیشه بر سر انسانهایى که با شتاب در آمد و شدَند، سایه انداختهاند. نسیمِ خنکى از سوى آرامگاهِ نمازىِ فقید (نامی ماندگار که بیمارستان در املاک وقفىِ او قرار دارد) مىوزد و همه چیز و همه کس را مىنوازد. مردِ جوان از ورودىِ بزرگ مىگذرد و سرشار از امید به سمتِ بخشِ پیوند گام برمىدارد. همه چیز به تندىِ برق پیشِ چشمش مرور مىشود؛ کمرِ خمیدهى یک مرد، چشمِ همیشه ترِ یک زن و دختربچهاى بیمار که همه، حتى پزشکان از او قطعِ امید کرده و جوابش کرده بودند! تا اینکه یکى از پزشکانِ شهر نامهاى داده بود دستِ مرد و او را راهی شیراز کرده بود. پزشک شهر به او گفته بود که «این بچه دچار نارسایىِ مزمن و کهنهى کبد (سیروز کبدی) شده که درمانى نداره جز پیوند. تنها شانسى که براى شما مانده این است که بروید سراغِ دکتر ملک حسینى و تیمِ پیوندِ اعضاء در شیراز. اگر کسى باشد که بتواند کارى بکند و راهى بیابد، گروهِ پیونده!» و آنها بلافاصله آن همه راه را کوبیده و آمده بودند تا رسیده بودند اینجا… و بعد از یکى دو سه هفته، پزشکانِ تیمِ پیوند کارى کرده بودند کارِستان! لُبِ چپِ کبد را از مادر برداشته و با موفقیّت پیوند زده بودند به دختربچهاش که الان در بخشِ پیوند، دوره ىِ بهبودىِ پس از جراحى را در حالى به سلامتى مىگذراند که مادر هم راه افتاده، دردِ خود از یاد برده و بر بالینِ فرزندِ دلبندش نشسته بود.)
– یعنى امیدى هست؟ – ساعت صبح است. پرستارانِ مهربانِ بخش» آى تى یو» (یخشِ مراقبتهاى ویژه از بیمارانِ پیوندى) با آمدنِ همکارانِ نوبتِ صبح، مشغول به تغییر و تحویلِ کارَند. پزشکى که فلوشیپِ رادیولوژىِ مداخلهاى است با دستگاه سونوگرافى از این تخت به آن تخت مىرود و بیماران را یک به یک سونو مىکند. در کنار هر تخت (اگر بیمار به هوش باشد که معمولاً هست) با او خوش و بِش مىکند، حال و احوالى مىپرسد، همزمان کارِ هر روزِ خود را با دقت انجام مىدهد و در پایانِ هر سونو با شکیبایى و تبسمى که بر لبش نقش بسته، این پرسشِ بیمار یا همراهِ او را که «دکتر! عمل چطوره؟ پیوند گرفته یا نه؟» اغلب اینچنین پاسخ مىدهد: «عالىِ عالیه! بهتر از این نمیشه!» و گاهى بیمار دوباره مىپرسد: «یعنى امیدى هست؟» و باز در جواب مىشنود: «- مگر میشه که نباشه! اینجا ممکنه خیلى چیزا نباشه اما همیشه یه چیز هست که همون یه چیز براى همه کافیه؛ اون هم اُمیده!» و با این گپ و گفت، موجِی از آرامش در پیشانىِ پزشک و بیمار نقش مىبندد.
– دکتر ملکحسینی؛ پدرِ پیوندِ کبد در ایران! – پرستارانِ نوبتِ صبح، کار را از همکارانِ نوبتِ شب تحویل گرفته و همگى تحتِ مدیریتِ سَرپرستار مشغول شدهاند. هر پرستار بالاى سرِ یک بیمار و در حالِ رتق و فتقِ امورِ اوست. پرستاران گرداگِردِ بیماران پروانهوار مىچرخند، مىگردند و خستگى ناپذیر کار مىکنند. یک فلوشیپِ پیوند (پزشکى متخصص و مشغول یادگیرىِ جراحىِ پیوند) که از شبِ گذشته تاصبح کشیک بوده، همراه با پرستار بر بالین بیمارى که از دردِ شکم شاکىست ایستاده و مشغولِ معاینهى اوست. از اندک همراهانِ بیمارى که در بخش ماندهاند به جز مادرى که کنارِ تختِ بچهاش نشسته و او را در آغوش گرفته، مىخواهند که بخش را ترک کنند… و چندى نمىگذرد که تیمِ پیوند اعضاء براى راندِ درمانى – آموزشى وارد مىشوند؛ دکتر على ملک حسینى، پدرِ پیوندِ کبد و از چهرههاى ماندگارِ ایران، نخستین کسىست که از در وارد مىشود. پشتِ سرِ اودو تن از پزشکانِ صاحب نام (دکتر صلاحى و دکتر لنکرانى) به بخش پا مىگذارند.
حالا جمعى از دیگر پزشکانِ جوان که هر یک در کار خود تجربهاى دارند و صاحبِ ناماند و جمعى دگر که مشغولِ آموختنِ پیونداَند، بر بالینِ نخستین بیمار حلقه مىزنند. در میانِ این پزشکانِ جوان، یکى هم هست که در کنار استاد ملک حسینى ایستاده و با یک سر و گردن بالاتر از دیگران مشخص است هرچند از آنها جدا نیست؛ بر بالین هر بیمار و پس از گزارشِ فلوشیپِ کشیک و سرپرستارِ بخش، او یکى از کسانىست که اغلب حرفى براى گفتن و پیشنهادى براى درمان دارد و از این طریق راهى براى تسریع روند بهبود پیشِ پا مىگذارد؛ او دکتر سامان نیک اقبالیان، جراحِ پیوند پانکراسِ ایران و یکى از جراحانِ ایرانىِ صاحب نظر در بیمارىهاى کبد و لوزالمعده است. شاگردِ مسلّمِ استاد ملک حسینى که پا جاى پاى او گذاشته تا این راهِ آمده را به جایى که مى بایست برساند… بى تردید در آینده ایرانیان و جامعهى پزشکى از او بیشتر خواهند شنید.
– فراتر از مرزهای وطن! – پزشکان، بیماران را دیده، معاینه کرده و رفتهاند تا برسند به اتاقهاى عمل. همین دیشب از شهر یاسوج تماس گرفته و از بیمارى گفتهاند که به علتِ تصادف، مرگِ مغزى شده و خانوادهاش براى اهداى عضو اعلام آمادگى کردهاند. بىدرنگ گروهى از تیمِ پیوند راه افتادهاند سمتِ یاسوج و چندى پیش با عضوهایى قابلِ پیوند برگشتهاند. حالا همهى چشمها به اتاقِ عمل دوخته شدهاست. کبد براى مردِ جوانى از تبریز، یک کلیه براى دخترى از سیستان، کلیه ى دیگر براى یک زنِ عرب، لوزالمعده براى مردى از رشت و روده براى نوجوانى از خراسان و… اینجا در بخش پیوند همه کس از همه جاى ایران را مى شود مشاهده کرد؛ از همهى اقوام، زن و مرد، کودک و جوان و پیر و هر کسى را که بشود با پیوندِ اعضاء درمان کرد. نه تنها ایرانیان بلکه بیمارانى را مىتوان دید که براى بهبودِ خود از دیگر کشورها به سرزمینِ بوعلى سینا آمده و به جانشینانِ امروزىِ او چشمِ امید بستهاند؛ از لبنان، سوریه، کویت، امارات، اردن، آذربایجان، گرجستان و عراق.
در این بین» تهمینه» دخترى ست از گرجستان که» کبد، معده، روده و لوزالمعده» ی تازهترین بیمارمرگ مغزی را برایش پیوند زدهاند. نخستین روزى که به شیراز آمده بود، تنها پوستى بوده بر استخوان و حال که به سرزمینِ مادرىاش برمىگردد، با تندرستى و از تهِ قلب، بهترینها را براى ایرانیان آرزو مىکند و تیمِ پیوند و مجموعهى پرستاران را براى سفر به گرجستان دعوت مىکند.
– دکتری از نسل پزشکان تمام عیار! – شب از نیمه گذشته اما زنگِ تلفنِ همراه نمیگذارد که پزشکِ رادیولوژیست بخوابد. از بخشِ پیوند است. جواب میدهد. یکی از بیمارانِ پیوندِ کبد نیاز به سونوگرافی اورژانس دارد… تا دقایقی دیگر سونوگرافی انجام شده و پرستارِ کشیک در ایستگاهِ پرستاری ایستاده و تلفنی» دکتر کاظمی و شمساییفر» دو تن از جراحانِ پیوند را در جریان گزارش سونو قرار میدهد؛ سرخرگِ کبد در سونو دیده نشده. باید کاری بکنند. شرایطِ بیمار طوریست که نمیتوان او را دوباره به اتاقِ عمل برد. پزشکان با هم مشورت میکنند. در اینگونه موارد، تنها راهِ چاره در دستانِ توانمند» دکترعلیرضا راسخی» ست؛ یکی دیگر از اعضای تیمِ پیوند که بیتردید یکی از بهترین رادیولوژیستهای حالِ حاضر ایران است. با حضور دکتر راسخی، بیمار را به بخش آنژیوگرافی منتقل میکنند. جراحانِ پیوند هم حضور دارند تا اگر کاری از دستشان برمیآید، انجام دهند. دقایقی بعد این تلاشها نتیجه میدهد. سرخرگِ کبد باز میشود و جریانِ خون دوباره به بافتهای کبد راه مییابد… حالا همه نفسِ راحتی میکشند و با حسّی از رضایت بر بالینِ بیمار جمع میشوند و «در عمقِ نگاهِ بیمار، امیدِ دوباره به زندگی برق میزند.»
– آرزویی برای دخترِ ایران -» ایراندُخت» از بیمارانیست که تا کنون سه بار پیوند شده است. آن دو بار، پیوندش پَس زد و حالا یکبارِ دیگر همهٔ آنچه را که میشد، برایش پیوند زدهاند. چهرهاش لاغر و نزار است اما بنیهاش قویست و همین مایهٔ امیدواریست. امروز تیمِ پیوند به تمامی بر بالینش آمدهاند تا با هر آنچه که در توان دارند کاری کنند که دیگر آن قصهٔ تلخِ همیشگی برای ایراندخت پیش نیاید و باز» پَس نزند.» از کمی آنسوتر که به این جمع مینگری، مردان و زنانِ نخبهای را میبینی با شکل و شمایلهایی متفاوت و باورهایی دیگرگونه و ایدههایی مختلف که آنچه آنها را بر بالینِ این بیمارِ دلنگران گِردِ هم آورده و فارغ از همهٔ اختلافِ سلایق در یک تیم جمع کرده، تنها و تنها یک چیز است؛» تأمینِ سلامتِ و بقای بیمار!» همهٔ امیدِ ایراندخت و خانوادهٔ او به این آدمهاست… چه آرزویی برای این مجموعه میتوان داشت جز موفقیتِ گروه و تندرستی و شادابی ایراندخت! (کاش که چنین شود…)
– تکیه بر جای ابوعلیسینا – این روزها مشکلاتِ بخشِ درمان بسیارَند؛» هزینههای بالا، نظامِ نامناسب و نه چندان کارآمدِ بیمه، توزیعِ نامناسب خدمات درمانی در کشور، کمبودِ دارو و تجهیزاتِ پزشکی استاندارد و…» بدون تردید باید هر چه زودتر و با اولویتبندی، راهکاری برای حل این نابسامانیها یافت با اینهمه فارغ از این مشکلات، اینجا در بخشِ پیوند و بر بالینِ بیمار، تنها یکی از بهترین نمونههای» با هم و برای هم بودنِ انسانها» را در مجموعه بیمارستانهای کشور میتوان دید. پزشکانی که از آنها نامی برده شد نیز گرچه از بهترینهای پزشکی در ایراناند اما تیمِ پیوند و بالاتر از آن، خانوادهٔ بزرگِ پزشکی و سلامت در ایران به آنها محدود نمیشود. پزشکان، پرستاران، پیراپزشکان و کارکنانی از این دست در مامِ میهن بسیارَند. کسانی که خستگی ناپذیر و با تمامِ وجود از خود مایه میگذارند تا زندگی را باز از نو به بیمارانِ در آستانهٔ مرگ هدیه کنند… زادروزِ تولدِ ابوعلیسینا (روز پزشک) بهانهٔ خوبیست برای به یاد آوردنِ همهٔ این دست اندر کارانِ عرصهٔ سلامت و گفتنِ اینکه؛ خسته نباشید. روزتان خجسته باد.
امین عزیز تشکر میکنم از مطلب بسیار مفید و خوبت.
خدا انشالله دکترین عزیز مذکور و مخصوصا دکتر ملک حسینی رو برامون نگه داره و ایشون بوده که شیراز رو سومین مرکز پیوند اعضا جهان کرده.
خسته نباشید و دست مریضاد به همشون.
افرین
اشک تو چشمام جمع شد.
دکتر ملک حسینی و تیم پزشکی شیراز افتخار ایران هستند.
به درستی که شیراز قطب پزشکی ایرانه
دکتر ملک حسینی افتخار جهان ایران و خصوصا شیرازه
سلام مطلب خوبی بود انشا اله زودتر بیمارستان پیوند در صدرا راه بیفتد وخدمات بهتری بتوانند ارایه کنند
معمولا متن های بلند رو تا آخر نمیخونم اما عالی بود و منو تا آخرش کشوند، آرزوی موفقیت روز افزون 🙂